پری ناز

پری ناز جان تا این لحظه 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن دارد

پری ناز بهتر از دیروز دینگ دینگ..........

سلام جیگرطلا

این عکسا هم تقدیم به مامان امیرارشاجونم که خواسته بودن ازش عکس بذارم.خداروشکر خیلی بهترشده

این عکس هنری(گل زعفرون) هم که ازشاهکارهای عمه جون مریم تقدیم به تمام دوستای نی نی پیجم


تاریخ : 29 آبان 1392 - 04:29 | توسط : عمه جون | بازدید : 2305 | موضوع : وبلاگ | 32 نظر

.............

سلام مامانی ها و دوست جونیای عزیزم:

اول از همه باید بگم،واقعا بی نهایت سپاسگزارم از اینکه به ما لطف داشتین و تو این 2هفته ای که نبودیم جویای حال ما بودین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!عصبانیناراحت

مامان مدیساجونم ممنونم که به یاد ما بودین.

..............................................................................................................................................

پری نازجونم شب همون روزی که از مراسم شیرخوارگان حسینی اومدین،تا صبح تب داشتی و حتی صبح که بابایی شما رو آورده بود خونه مامان جونی(مامان مامان) تبت ادامه داشت ویکسره بهانه گیری میکردی.این تبت به خاطر دندونای کرسیت بود،که داشت در میومد.بردنت دکتر ولی به این دلیل که شلوغ بود نوبت شما نشد تا ویزیتت کنن.فردای همون روز بردنت دکتر و قطره استامینوفن و امپول و .....بهت دادن.ازفردای اون روز تب نداشتی ولی اسهال شدی و اصلا همون ذره غذایی هم که میخوردی،دیگه نمیخوردی.خلاصه بگم که اصلا خبری از شیطونیاتو شیرین کاریات نبود و دوست داشتی مدام بغل مامان جون و بابا ومامان و......باشی. بهت شربت استامینوفن و.... میدادن و اروم بودی،تا اینکه شب عاشورا دیدیم زیاد گریه میکردی و زیر چشمات گود افتاده و کلا لاغرشدی و اب بدنت کم شده(به خاطر اسهال) بردنت دکتر که بهت سرم بزنن و یکم جون بگیری که دکتر گفت باید بستری بشی.اون شب مامانی و مامان جونی(مامان بابا) پیشت موندن ،میگفتن موقع سرم زدن یکم گریه کردی و مامان و مامان جونی هم همراه شما گریه میکردن.قربون اون دستای کوچولو و ظریفت بشم که بهش سرم زدن.فردای اون روزم اومدیم عیادت خداروشکر خیلی خوب بودی دیگه بازی میکردی و دوتا دوست کوچولوهم پیداکردی محمد وعلی......خلاصه دوشب بیمارستان بودی، وبعداز اینکه ازمایشات هیچ عفونتی نشون نداد،ساعت 11:30 جمعه 24 ابان مرخص شدی......خداروشکر که الان حالت خیلی بهترشده

...............................................................................................................................................حالا میخوام عکسای محرم پارسالتو بذارم،امسال که زیاد نتونستیم ازت عکس بندازیم اصلا نمیذاشتی.روز مراسم شیرخوارگان امسال هم اصلا نذاشتی لباستو بپوشیم.تو این عکس پری ناز بغل مداح و روحانی مسجد و تکیه امام حسن مجتبی(ع) (مسجد محله خودمونه).

.........................................................

پری ناز:مامان و بابای خوبم 24 ابان ،سالگرد ازدواجتونو ،بهتون تبریک میگم.ایشاله همیشه سالم و شاد باشید.

خیلی دوستتون داررررررررررررررررررررررررررررررررررررم.بووووووووووس

تقدیم به مامان وبابای مهربونم


تاریخ : 25 آبان 1392 - 08:46 | توسط : عمه جون | بازدید : 1398 | موضوع : وبلاگ | 26 نظر

قندعسل..........

جیگرم آماده شده بره پیش سامیارکوچولو(پسردایی مامان)


تاریخ : 11 آبان 1392 - 07:23 | توسط : عمه جون | بازدید : 1390 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

پری ناز وعید غدیر 92

دخمل قشنگ مامان عادت داری هرروز تا لنگ ظهر میخوابی،ولی امروز همین که گفتم پری قشنگم میخوایم بریم عید دیدنی،چشاتو سریع بازکردی.منم ازفرصت استفاده کردم ولباساتو پوشیدم(عسلم دیگه اخلاقت دستم اومده فقط کافیه بگم میخوایم بریم دردر،فوری چشاتو بازمیکنی و بدون غرزدن اجازه میدی لباستو عوض کنم ،موهاتو شونه بزنم وصورتتو بشویم،نه اینکه دختر بدی باشی ها. وقتی از خواب پامیشی دختر خنده رویی هستی حتی اگه یه دقیقه خوابیده باشی ولی از لباس پوشیدن خوشت نمیاد)

خلاصه رفتیم عید دیدنی وهرجا رفتیم خیلی دختر خوب و مؤدبی بودی.اصلا اذیتم نکردی،وقتی اومدیم خونه انقدر خوابت میومد که مجبور شدم نزدیک نهار بخوابونمت و توی وروجکم درست بلافاصله بعد نهار بیدارشدی ودیگه واویلا................

 ماهم که طبق معمول همیشگی نهارخونه باباجون بودیم،عمه وعمو وبابایی ومامانی رو نذاشتی بخوابن.قربون تو دخملم بشم که نمیتونی ببینی بقیه خوابن و تو بیدار

عزیزدلم،تنها ستاره آسمون مامان،انیس و مونسم ببین چه ذوقی کردی با هدیه هایی که گرفتی.


تاریخ : 03 آبان 1392 - 04:04 | توسط : عمه جون | بازدید : 2017 | موضوع : وبلاگ | 24 نظر