پری ناز

پری ناز جان تا این لحظه 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن دارد

عکسهای متفاوت.......

مدل قهرکردن پری ناز

ولی خودت زود بلند میشی.........

 

اینجا هم داری خودتو لوس میکنی:

هفنه پیشم که کلی مهمون از تهران وشیراز و گرگان و مشهد اومده بودن واسه عروسی.خیلی خوش گذشت .یه روز عمه جون (عمه بابا)ازتهران اومده بود همگی نشسته بودیم که یه دفعه ای اهنگ بابا کرم گذاشتیم وشروع کردی به رقصیدن انقد قشنگ نانای می کردی(دستارو می گرفتی بالا و می چرخیدی) عمه جون می گفت فیلم دختر قشنگو بگیرین وبذارین تو اینترنت که همه ببینن چقد قشنگ می رقصه .همین که چشت افتاد به دور وبرت دیدی شلوغه سرت گذاشتی رو پای عمه فاطی و تا چنددقیقه بالا نیاوردی......اون لحظه انقد خوردنی شده بودی..............

روزی که میخواستن جهیزیه ببرن انقد کمک کردی که خسته شدی.دستت پری نازجونم دردنکنه خیلی زحمت کشید.

روز چهارشنبه (بیستم شهریور) عمه جون می خواست بره همایش مشهد،من ومامانم باهاشون رفتیم زیارت امام رضا ولی تو حرم خیلی شیطونی کردم.یه عکس یادگاری هم اتلیه کنارحرم گرفتم.

22 هم که عروسی عمه جون بود اول که تالار خلوت بود یکم رقصیدم ولی اخرش شلوغ شد ومنم که از شلوغی خوشم نمیاد کلی مامانمو اذیت کردم

شنبه بعدازظهرهم مهمونارو بردیم باغ تا انار بخوریم....

 

این انارو واسه شما چیدم.نوش جونتون


تاریخ : 28 شهریور 1392 - 02:19 | توسط : عمه جون | بازدید : 3544 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

تولدت مبارک آقای من:

 

ای پسر فاطمه، نور هدی

سبزترین باغ بهار خدا

با تو دل از غصه رها می شود

پاکتر از آینه ها می شود

ای گل گلزار خدا، یا رضا

آینه ی قبله نما یا رضا

میلاد علی بن موسی الرضا (ع)
مأوای دلشکستگان و تکیه گاه درماندگان بر دلدادگان بارگاه و حریمش مبارک.


تاریخ : 25 شهریور 1392 - 07:56 | توسط : عمه جون | بازدید : 1152 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

پری نازجونم روزت مبارک

خداوند لبخند زد

دختر آفریده شد!

لبخند خدا روزت مبارک

روز دخترای گل مبارک.

پری نازجونم:

میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت

میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید

روز دختر مبارک

ببخشید عمه جون دیر این پستو گذاشت،اخه چهارشنبه میخوام برم همایش مشهد.اخرهفته عروسی عمه جون فاطمه هم هست.خلاصه کارزیاد داریم.دوستای گلم ببخشید نمیتونم بیام زیاد نظر بدم.انشالله هفته دیگه جبران می کنم

تا یادم نرفته روز دختر بر دختران دیروز ومادران امروز مبارک.


تاریخ : 16 شهریور 1392 - 23:03 | توسط : عمه جون | بازدید : 4661 | موضوع : وبلاگ | 28 نظر

من وعروسی دایی جونم............

اینم عکسای عروسی......فقط شب حنابندون اذیتشون کردم ونتونستن ازم عکس بگیرن فقط یه دونه عکس گرفتن( لباس کفشدوزکی که تو عکس دومی می بینید)

شب عروسی هم خیلی خوش گذشت...........جاتون خالی 

قول میدم  دو هفته دیگه که عروسی عمه جونمه بچه خوبی باشم که هم مامانم وبقیه اذیت نشن وهم بتونن ازم عکسهای خوشگل بگیرن .

  

اینجا هم دارم در نوشابه رو باز می کنم..........


تاریخ : 10 شهریور 1392 - 21:00 | توسط : عمه جون | بازدید : 2975 | موضوع : وبلاگ | 28 نظر

آخ جون امشب حنابندون..........

امشب حنابندون دایی جونمه،عمه جونم اینهارو درست کرد ولی دیگه طاقتش نبود و منتظر نموند که عروسی تموم بشه وعکسهای منم بذاره،حالا اینهارو ببینید تا عکسهای خودم برسه ایشاله شنبه واستون میذاره(البته اگه بچه خوبی باشم وبتونن ازم عکس بگیرن، اخه داره دندونام درمیاد دوروزه زیاد حال ندارم)


تاریخ : 08 شهریور 1392 - 04:13 | توسط : عمه جون | بازدید : 4465 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

بازی قایم موشک(قایم باشک):

پری نازجونم 3 شبه(1شهریور) که یادگرفتی این بازی رو انجام میدی:به این صورت که میری یه دیوار پیدا میکنی وچشم میذاری،چشم گذاشتنت هم به این ترتیب که یه طرف صورتتو میذاری رو دیوار و ما واست میشماریم 10...20...................... به 100 نرسیده میری دنبال میگردی(البته 10 باما تکرارمیکنی). ماشاله انقدم زود پیداشون میکنی(منم که چشام این طرف باشه زود پیداشون میکنم)...

حالا نوبت توست که قایم بشی میری یه جایی واسه قایم شدن پیدا میکنی.هنوز میگم پریناز کجا قایم شدی؟ سرتو مثل وقتی که دالی بازی میکنی میاری بیرون.

البته اینجا یکم مامان جونی تو قایم شدن کمکت کردن.منم زودتر ازشما اومدم که نیای بیرون

 

دلم میخواد همونجا بخورمت..........................

عاشقتم پری ناز..........

عزیزم یه کار دیگه که اون شب انجام دادی ومن ومامانی حیرت زده بودیم این بود که من وعمه جون ومامانی تنها بودیم.ماحواسمون به تلویزیون پرت شده بود ورفته بودی بالای پله ها که افتاده بودی ولی خدارو هزارمرتبه شکر چیزیت نشد یکم گریه کردی و واست آب قند درست کردیم اروم شدی و به بازیت ادامه دادی

همین که باباجونی اومد شروع کردی به غرزدن وگریه های الکی ،دنبال بابایی میرفتی ومیخواستی بری بغل باباجون رفتی بغل باباجونی و اشاره کردی سمت پله ها . من ومامانم که میدونستیم قضیه چیه............واسه باباجون تعریف کردیم باباجون گفت چی شده پری ناز ؟بازبون خودت یه چیزی گفتی ویه بوست کرد و...........خلاصه همین بوس و.............اروم شدن تو

ازبغل باباجون پایین اومدی ورفتی ادامه بازیتو کردی.....

قربونت بشم که انقد نازمیکنی واسه باباجون


تاریخ : 04 شهریور 1392 - 07:41 | توسط : عمه جون | بازدید : 2953 | موضوع : وبلاگ | 21 نظر

اصرار پری ناز برای حموم کردن:

پری ناز عاشق حموم کردنه. پوشک ولباس به دست اصرار میکنه بریم حموم. هرکی بخاد پری ناز بره بغلش میگه میای بریم حموم؟ اونم ازخدا خواسته لباس به دست،میره بغلش

اینجا هم که میبینین داره اصرار میکنه یه نفر باهام بیاد حموم:

   

دوست دارم گل من


تاریخ : 02 شهریور 1392 - 08:21 | توسط : عمه جون | بازدید : 3569 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

چندروزپرمشغله.........

مامانیا ودوست جونام چندروز پیش رفتم یه جای خوب انقد شیطونی کردم وخرابکاری :جاتون خالی

اینجا دارن کشمش درست می کنند:

دیگه برم کارتون عالی بود؟

 

چندروز پیشم خونه باباجونم بچه ها توحیاط بازی میکردن منم رفتم ازطبیعتش استفاده کنم:

یکم سبزی هم چیدم:

 

اینم یه بوس آبدار واسه دوست جونام:


تاریخ : 25 مرداد 1392 - 08:58 | توسط : عمه جون | بازدید : 1074 | موضوع : وبلاگ | 21 نظر

آلبوم تولد پری ناز

دخترقشنگم:پری نازم

میخوام سری بزنم به زمان تولدت وکارهایی که نمیتونستی انجام بدی والان انقدتغییرکردی که همشون بزرگی وعظمت خدارو می رسونه.خدارو هزارمرتبه شکر به خاطر بزرگترین هدیه ای که به من وبابایی داده

فرشته کوچولوی من:

اولین باری که تو بیمارستان دیدمت انقد کوچولو بودی که می ترسیدم بغلت کنم ..............الان انقدشیطون شدی که نمیتونم یه جا نگهت دارم.

انقد میخوابیدی که همه به زور میخواستن بیدارت کنن اما...................الان انقد بیداری وشیطونی میکنی که به زور میخوام بخوابونمت ولی چیکارکنم که دخترم شب زنده داری

انقد ساکت واروم بودی که منتظربودم گریه کنی وصداتوبشنوم.................الان بعضی اوقات ازسروصدات گوشامو میگیرم(به زبان خودت آوازمیخونی ودستاتو تکون میدی انگاری داری دکلمه میخونی.کتابو برمیداری وسرتو می بری پایین ومیاری بالا ،تکون میدی انگاری داری حفظ می کنی

واست چندتا اردک خریدیم پشت بوم هرروز روزی چندبارمی بریم پیش اردکات ووای به روزی که ازت بپرسیم اردکات چیکارمیکنن.؟شروع میکنی به ادد گاگا.............به زبون خودت تعریف میکنی انقد که شب که میخوابی خوابشونو می بینی وتو خواب تعریف میکنی.فدات بشم

اون زمان حتی قادرنبودی سرتو تکون بدی ولی..................الان مثل طوطی منتظری یه کاری بکنم تکرارکنی

قبلا نمیتونستی تکون بخوری اما ......................کم کم تونستی سینه خیز،چهاردست وپا وبعدم راه بری که تاریخ همشون تو دفترچه خاطراتت نوشتم.

میخام یکم از فرهنگ لغتت بگم:

آبه:آب     گ گ:غذا             عمبه:عمه        نازنین:ننه        بابا:بابا           مامان:ماما

وکلمات فی البداعه که خیلی خنده دارن.بعضی وقت هاهم اول هرکلمه ای که میگم تکرار میکنی

عزیزم کار جدیدی که یادگرفتی اینه که وقتی ازت می پرسن مثلا غذا میخای؟میگی نه ،قربون اون نه گفتنت بشم.قبلنا هم ازت می پرسیدم مثلا بابایی رو دوست داری میگفتی ؟آ، ولی فرق این دوتارو نمیدونی اگه می پرسیدم کتک میخای میگفتی آ

 

جیگرم:

بازی هایی که تاالان یادگرفتی:

کلاغ پر که میگم انگشت کوچولوتو میذاری روزمین

لی لی حوضک که میگم انگشتتو میذاری کف دست دیگتو میچرخوندی.......میخام بخورمت.

اتل متل بادستت میزنی رو پاهات

وتاب تاب که میگم میری چادرمیاری و میری روش درازمیکشی وپاهاتو تکون میدی و صدا میزنی بیام تابت بدیم.

پری نازجونم تایادم نرفته بگم که تایه اهنگ میذارن شروع میکنی به بشکن زدن ونانای کردن.بهتر آهنگ خودمون بزنیم نانای نای، نانای نای، نانای ناینای.............اینجوری قشنگترمی رقصی

عشقم:

خودت بااینکه کوچولویی وقتی یکی ازخودت کوچیک ترمی بینی دستاتو میاری جلو که بذاریم رو دستت انقدذوق میکنی.فدات شم...........

اولین باری هم که سفررفتی 43روزه بودی که رفتی زیارت امام رضا

خدایا به خاطر این رحمت سپاسگزارم

قلب منی


تاریخ : 22 مرداد 1392 - 23:13 | توسط : عمه جون | بازدید : 2332 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر